این کتاب جدید که به کتاب‌های گذشته افزوده می‌شود، نامش را «به سوی همزیستی»  گذاشتم. درباره‌ی همزیستی، تفاهم و گفت‌وگو صحبت می‌کند. چرا که در ابتدا باید هر مشکلی را توصیف کرد. در این فصل به شما خواهم گفت چرا این موضوع را انتخاب کرده‌ام. به پیرامونم نگاه کردم. مشکلات زیادی را در میان ما مسلمانان و در میان کشورهای‌مان دیدم. همه‌ی این‌ها مرا بر آن داشت که «به سوی همزیستی» را تقدیم کنم. اوّلین سخنان ما در «به سوی همزیستی» درباره‌ی خودمان، کشورهای‌مان و وضعیت‌مان است. 

چرا «به سوی همزیستی»؟

عراق را دیدم و هزاران نفر را که می‌میرند. اکنون در مورد اشغال صحبت نمی‌کنم، که درباره‌ی عراقی‌ها صحبت می‌کنم. هزاران نفر همدیگر را می‌کشند. کشتن بر اساس شناسنامه. سنی و شیعه... هم‌چنین این کتاب به خاطر فلسطین است. درباره‌ی اشغال صحبت نمی‌کنم، که درباره‌ی فلسطینیان صحبت می‌کنم. درباره‌ی خون‌ها و اختلافاتی که در میان ما جریان دارد و تمام دنیا هم ما را تماشا می‌کنند.

من متأسفم از این که این کتاب را در زمانی که درگیری در میان فلسطینیان در اوج است به تصویر می‌کشم. می‌دانم که دست‌های خارجی و خبیث در عراق و فلسطین در صدد اختلاف انداختن در میان مردم و شعله‌ور کردن فتنه است، ولی دست آخر وقتی ما یاد بگیریم که چگونه با همدیگر زندگی کنیم، چگونه با هم حرف بزنیم و با هم تفاهم داشته باشیم، همه‌ی این‌ها برای ما اتفاق نمی‌افتد.

لبنان زیبایی که در تعدد مذاهب و طوائف ضرب المثل است و باعث باروری لبنان شده است. وقتی در لبنان زندگی می‌کردم به مساجد لبنان می‌رفتم. می‌دیدم زیباترین، پاک‌ترین و قشنگ‌ترین مساجدی است که در جهان عرب دیده‌ام. وقتی پرسیدم، دانستم که به خاطر تعدد مذاهب است. هر مذهبی در صدد آن است که پیشرفته‌ترین، زیباترین و پاکیزه‌ترین شکل را برای تعبیر داشته باشد. گفتم: سبحان الله، گویی اختلافشان به بارور شدن تمام لبنان منجر شده است، ولی اکنون با هم اختلاف دارند. غالباً به خاطر دست‌های پنهان و خبیثی است که آنان را با هم درگیر کرده و فتنه را در میان‌شان انداخته است. کاش بدانند که با هم زندگی کنند، با هم تفاهم کنند و فتنه‌های کوچک را نادیده بگیرند.

 گمان می‌کردم که فتنه‌ی دارفور که عبارت از قتل، خونریزی و مرگ هزاران نفر است، فتنه‌ای در میان مسلمانان و غیر مسلمانان است، تا این که غافلگیر شدم وقتی که فهمیدم همگی مسلمان‌اند. غافلگیری بزرگ‌تر این بود که بیشترین حافظان قرآن سودان از استان دارفور هستند. پس دانستم که مشکلی در تفاهم در سایر نقاط جهان عرب و اسلام وجود دارد. من درباره‌ی دشمن خارجی یا اشغال صحبت نمی‌کنم. درباره‌ی طرف دیگری صحبت نمی‌کنم، درباره‌ی آن چه میان ما هست صحبت می‌کنم. و این که نمی‌دانیم چگونه با هم زندگی کنیم. علی رغم این‌که درباره‌ی فاجعه‌های کشورهای خود صحبت می‌کنم، درباره‌ی یک کتاب سیاسی صحبت نمی‌کنم. ولی موضوع همزیستی و گفت‌وگو خیلی فراتر از چیزی است که در عراق، لبنان، دارفور و در میان فلسطینیان رخ می‌دهد.

اختلاف در داخل خانه‌های ماست. حتی در میان پدران و فرزندان ما مساحتی برای گفت‌وگو پیدا نمی‌شود. دیگر پدر فرصتی برای صحبت با فرزندش پیدا نمی‌کند، فرزندان با خانواده‌هایشان صحبت نمی‌کنند. در داخل خانه‌های¬مان به جزیره‌های تک و تنها تبدیل شده‌ایم. این زبان حال لبنان، عراق، فلسطین و دارفور است. ما به عنوان مسلمان فرهنگ گفت‌وگو با هم را از دست داده‌ایم. هر یک از ما تنها داخل خانه زندگی می‌کند. پسر در اتاقش، گویا در یک جزیره‌ی تک و تنهاست. پدر دستورات را صادر می‌کند و با فرزندان گفت‌وگو نمی‌کند. نه فقط نسل پدران و فرزندان، که در م